خداحافظ نگو وقتي هنوز در گيــر چشماتم خداحافــــظ نگو وقتي تا هرجا باشي هـمراتم
تو اون گرماي خــــــورشيدي که ميري رو به خاموشي
نمــــي دوني چـــقدر سخـــته غم ســـرده فرامــــــوشي
شـبي که کـــــوله بــارت رو ميــون گريـــه مي بــستي
يه احساسي به من مي گفت هنوزم عاشــــقم هســـــتي
خداحـــافظ نگـــو وقتي هـــنوز در گيـــر چشماتم
خــــداحافــظ نگو وقتي تـــا هرجــا باشي همراتم
چرا حالــت پريـــشونه چـــــرا مايوس و دلسردي
خداحــافظ نــگو وقتي هـــنوزم ميشـــــه برگردي
تو يــادت رفته اون روزا يکي تنها کــست میشد
خداحافظ نگو وقتي هنوز در گيــر چشماتم خداحافــــظ نگو وقتي تا هرجا باشي هـمراتم
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .
براي عاشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .
براي عشق خودت باش ولي خوب باش...
اگه می دونستی که چقدر دلم برات تنگ شده
اگه از بین چشمام بخونی قلبم را
آن را می یابی
می بینی که چقدر ناراحت و بدبخته...
چقدر ترسیده.... چقدر سردشه...
اگه بدونی٬ اونجا نمی مونی
و زودی می یای پیشم
اگه می دونستی می خوام نگهت دارم
پیش خودم برای همیشه
دیگه تنهام نمی ذاشتی و بری..
وقتی تو رو یادم می یاد می میرم و زنده می شم
خوب می دونی که بعد از تو عاشق هیچ کس نمی شم
بعضی شبها یادم می یاد یه روز بودی کنار من
حالا تو رفتی و شکست این دل بی قرار من
حالا تو رفتی منم چشم انتظارت می مونم
تا عمر دارم برای تو شعرهای غمگین می خونم
بعضی شبها ستاره ها بهم می گن میاد یه روز
دل سیاه و بی کسم٬ تا اون بیاد به پاش بسوز
وقتی روزا دلم می گه هنوز منو دوستم داری
چشم های خیسم٬ تا ابد باید از دوریش بسوزی
مدتها بود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم.
اما نتوانستم...
دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری
این راز را از چشمان عاشقم بخوانی
ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی...
تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم.
ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام:
با تمام وجود دوستت دارم
:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6